گاه بايد مثل آسمان فريادي كشيد وقطره قطره باريد وبار ابرهاي سياه را بر زمين نهادوآنگاه صاف شد! بي هيچ آراستگي فارغ از هرتعلق بايد خود را بدست باد سپرد تا در نقطه نقطه وجودت بوزد!
گاه چشم را بايد بست !آنچنان كه بر خاشاك چشم مي بندي. (1)
گاه گوش را بايد گرفت ! آنچنان كه هنگام صاعقه چنين مي كني.
وگاه جان در آستين بايد نهاد وبوسه اي بر آستان رضا زد! تقدير را ستود به عشق مؤمن و به عقل كافر شد!(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.اشاره به حديثي از حضرت امير(ع) كه فرمود: بر خاشاك چشم فرو بند وگرنه هرگز خشنود نگردي
2.اشاره به شعري از حضرت حافظ كه فرمود :
حريم عشق را درگه بسي بالاتر از عقل است
كسي آن آستان بوسد كه جان در آستين دارد
گاه چشم را بايد بست !آنچنان كه بر خاشاك چشم مي بندي. (1)
گاه گوش را بايد گرفت ! آنچنان كه هنگام صاعقه چنين مي كني.
وگاه جان در آستين بايد نهاد وبوسه اي بر آستان رضا زد! تقدير را ستود به عشق مؤمن و به عقل كافر شد!(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.اشاره به حديثي از حضرت امير(ع) كه فرمود: بر خاشاك چشم فرو بند وگرنه هرگز خشنود نگردي
2.اشاره به شعري از حضرت حافظ كه فرمود :
حريم عشق را درگه بسي بالاتر از عقل است
كسي آن آستان بوسد كه جان در آستين دارد
0 Comments:
Post a Comment
<< Home