ياد خونه مادر بزرگ به خير! مي گفتم خدا تو اون ديواراي آجريشه .همونا كه از پيري خم شدندو شكستند.....
همه جاي اون محله رنگ خدايي داشت! حتي اون حمومي سر كوچه...همه چيزو خراب كردند!...بعد از فوت مادربزرگ خونه رو فروختن... جاي اون حالا يه آپارتمان چار طبقه ساختن كه آب لوله كشي داره و ديگه خبري از آب انبار توش نيست! حتي اون چراغاي گرد سوز كه جاش رو به لامپهاي برقي داده!...وخدا آواره شد!
من و شما كه تو قلبمون راهش نداديم خيلي ها هم كه مي خواستن بكشنش...
گناه ما خراب كردن اون خونه نبود نه! نه! گناه ما خيلي بزرگتر از اين حرفاست....حالا مي گن خدا سر به كوه و بيابون ودريا گذاشته....نشنيدي هر كي كه هنوز ته دلش خبري هست و مي ره به كوه و كويربا شعف مي گه: من خدا رو ديدم!!!!
بخشي از جنون نامه كذايي
همه جاي اون محله رنگ خدايي داشت! حتي اون حمومي سر كوچه...همه چيزو خراب كردند!...بعد از فوت مادربزرگ خونه رو فروختن... جاي اون حالا يه آپارتمان چار طبقه ساختن كه آب لوله كشي داره و ديگه خبري از آب انبار توش نيست! حتي اون چراغاي گرد سوز كه جاش رو به لامپهاي برقي داده!...وخدا آواره شد!
من و شما كه تو قلبمون راهش نداديم خيلي ها هم كه مي خواستن بكشنش...
گناه ما خراب كردن اون خونه نبود نه! نه! گناه ما خيلي بزرگتر از اين حرفاست....حالا مي گن خدا سر به كوه و بيابون ودريا گذاشته....نشنيدي هر كي كه هنوز ته دلش خبري هست و مي ره به كوه و كويربا شعف مي گه: من خدا رو ديدم!!!!
بخشي از جنون نامه كذايي
0 Comments:
Post a Comment
<< Home