سحر كه قطره قطره در دل دريايي شب مي چكيد
چون حركت آرام لاك پشتي
جدا از هر فلسفه وفارغ ز هرانديشه اي
با صداي بي رمق خود
نغمه اي از سر درد زمزمه مي كرد
كه اي خفتگان
چه حسرتي كه به اميد روز‚
شب زندگي را به گور مي بريد....
چون حركت آرام لاك پشتي
جدا از هر فلسفه وفارغ ز هرانديشه اي
با صداي بي رمق خود
نغمه اي از سر درد زمزمه مي كرد
كه اي خفتگان
چه حسرتي كه به اميد روز‚
شب زندگي را به گور مي بريد....
0 Comments:
Post a Comment
<< Home