.comment-link {margin-left:.6em;}

Be no one like mirror!

Wednesday, February 11, 2004

نمي دونم چرا تو همه خونه ها قبله رو يه نمه كج مي سازن!

بخشي از سخنان استاد معظم اميد زندي با حاشيه ي استاد بزرگوار نيماي دارابي :

عرضم به آستان البته مقدستان كه در روزگاري نه چندان دور گربه اي در خانه ي ما پلاس بود. البته فكر نكنيد خونه ي ما زباله دونيه. ولي خوب از تولگي اونجا بود و هي ما مي داديم. اون مي خورد. تا اونجايي كه اون قدر گنده شد كه من رو با اون اشتباه مي گرفتن. وقتي كه به درجه ي رفيع نر بالغ نائل شد، روزي نبود كه ما او را در حال عيش و نوش با حوريان از سنخ گربه نبينيم. خلاصه عرض كنم كه در حال حاضر هر گربه اي از چهارراه پارك وي تا حوالي پل ميرداماد ديديد، بدونيد كه يه جورايي سيد اون گربه هه است.
خداوكيليش منو ببينين. مني كه اشرف مخلوقاتم، از چرخ استفاده مي كنم. با الفبا سر و كار دارم. دانشگاه مي رم، هر جا كه مي رم لباس تنمه (حتا حموم)، مسواك مي زنم (مگر وقتي كه مي رم خونه ي اين دوتا نيماها) غذا رو پخته مي خورم، تو زباله هم نمي لولم. عوضش اين گربه هه اشرف مخلوقات نيست كه هيچ، از ميمونم كمتره، تا اونجا كه به مغزش نمي رسه جاي چرخ از شيش ضلعي استفاده كنه، از حروف الفبا هم فقط از ميم و ي و فوقش يه واو بهره برده، اگرم بره دانشگا آيدين ميوفته دنبالش، همه جا هم عريان مي گرده. از آبم بدش مياد چه برسه به دوش گرفتن. بهشتش هم زباله دونيه. شما قضاوت كنين من در مقابل اون چه حرفي براي گفتن دارم؟