شما مثل باديد و من مثال صخره اي تنها! مي وزيد و از پيش من مي رويد. از شهر ها و مردمانش عبور مي كنيد. از سرد و گرم دشتها ي زندگي. و بسيار تو شه مي اندوزيد. ولي روزي اگر باز گذرتان به اين صخره افتاد، در جايي كه در حجم اندوه تنهايي پا بر جايي را مي توان آموخت، ديگر از پيشم نرويد! خواب عجيبي ديدم!اي دوست بخند! بر دور روزگار بخند !چون بسي كوتاه مي بينم بودني نه چندان نقد را!
Saturday, January 10, 2004
Friday, January 09, 2004
اگركلامي به قاعده پاكبازان و راستبازان بگويم جز اين نخواهد بود كه عمر را با حسرت و افسوس به انجام رسانم اگر چشم مرادم رخ نگاري نديده باشد و لبانم لب ياري نبوسيده. و جز اين مصلحت ديدي ندارم « كه ياران همه كار بگذارند و خم طره ياري گيرند» كه به قول استاد
هر چه گفتيم جز حكايت دوست
در همه عمر از آن پشيمانيم
راستي به گمان شما كه خواننده نوشته هاي بي سرنوشت وگاه پرت و پلاي من هستيد، افسوس چگونه احساسيست؟؟
هر چه گفتيم جز حكايت دوست
در همه عمر از آن پشيمانيم
راستي به گمان شما كه خواننده نوشته هاي بي سرنوشت وگاه پرت و پلاي من هستيد، افسوس چگونه احساسيست؟؟