.comment-link {margin-left:.6em;}

Be no one like mirror!

Friday, April 04, 2003

بالاخره تعطيلات هم تمام شدو باز علي موندو حوضش!
چه عيدي بود! قشنگ زيبا دوست داشتني و... اما چه سودكه
”عمر بگذشت به بي حاصلي و بوالهوسي “
و اون سرو ساماني كه قرار بود به همه اوضاع زندگيم بدم
- مثل بقيه بد قوليهام ـ در حد يك قراربي نتيجه باقي ماند.
كه” قول را نيست صوابي چو عمل در او نيست“
البته مشيء زندگي من تا اينجا همين بوده كه عيدها درس را دودر بلكه سه چهار... در
كنم كه گفته اند مرد را قول‚ قول اول است .
ناگفته نماند كه ما مي خواستيم بخونيم خودش نشد!!!
به هر حال فردا هم شنبه است وباز روز از نوو روزي هم ايضا!
به قول صائب:
فكر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال را
عشرت امروز بي انديشه فردا خوشست
كه البته جاي اطفال بايد از كلمه مانوس تري مثل دانشجو!
استفاده مي شد.

Thursday, April 03, 2003

به قول شاعر عزيز كه مي گفت:
اي يار قشنگ مو بلند مشكي پوشم
با رنگ ابروهات شرق شرق(1) نزني تو گوشم
اگه يه روز بياي رو پشت بوم رخ بنمايي
خورشيد كه بخواد بالا بياد روشو مي پوشم
اي قشنگ تر از پريا
تنها تو كوچه نريا
بچه هاي محل دزدن
..........(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـالبته شلق شلق درسته!ولي خوب نميشه شعر شاعر عزيز رو تحريف كرد
2-اين كه ديگه چي مي شه رو خودتون بهتر مي دونيد


Wednesday, April 02, 2003

دوش دور از رويت اي جان جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سوداي دل سيلاب داشت
در تفكر عقل مسكين پايمال عشق شد
با پريشاني دل شوريده چشمم خواب داشت
كوس غارت زد فراقت گرد شهرستان دل
شحنه عشقت سراي عقل در طبطاب(1) داشت
نقش نامت كرده دل محراب تسبيح وجود
تا سحر تسبيح گويان روي در محراب داشت
ديده ام مي جست و گفتندم نبيني روي دوست (2)
خود در افشان بود چشمم كاندرو سيماب داشت
زآسمان آغاز كارم سخت شيرين مي نمود
كي گمان بردم كه زهرآلوده زهر ناب داشت؟!
سعدي اين ره مشكل افتادست در درياي عشق
اول آخر در صبوري اندكي پاياب (3) داشت
_____________________________________________________________
1- تخته اي كه در گوي بازي استفاده مي كردند
2ـ )):
3- تاب وتوان

Tuesday, April 01, 2003

بهاره خانم گلتولدت مبارك!دعا مي كنم 179سال ديگه هم در خوشي وشاد كامي كنار خانوادت عمر كني

Monday, March 31, 2003

گاه بايد مثل آسمان فريادي كشيد وقطره قطره باريد وبار ابرهاي سياه را بر زمين نهادوآنگاه صاف شد! بي هيچ آراستگي فارغ از هرتعلق بايد خود را بدست باد سپرد تا در نقطه نقطه وجودت بوزد!
گاه چشم را بايد بست !آنچنان كه بر خاشاك چشم مي بندي. (1)
گاه گوش را بايد گرفت ! آنچنان كه هنگام صاعقه چنين مي كني.
وگاه جان در آستين بايد نهاد وبوسه اي بر آستان رضا زد! تقدير را ستود به عشق مؤمن و به عقل كافر شد!(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.اشاره به حديثي از حضرت امير(ع) كه فرمود: بر خاشاك چشم فرو بند وگرنه هرگز خشنود نگردي
2.اشاره به شعري از حضرت حافظ كه فرمود :
حريم عشق را درگه بسي بالاتر از عقل است
كسي آن آستان بوسد كه جان در آستين دارد

Sunday, March 30, 2003

هر انساني در هارمونيك هاي وجودش بقيه انسانها را نيز شامل مي شود! يعني انسانها در هارمونيك هاي وجودي همديگر يافت مي شوند. و هيچ كس هم تنال اصلي نيست‚ بلكه همه مكمل يكديگرند مثل صداهايي كه يك آكورد را مي سازد! آكوردي كه حل آن در حقيقت است!!
هـــــــــــــاي تــــــــــــــو !!!اگر كسي را مؤاخذه مي كني ويا به قضاوت اعمالش نشسته اي دقت كن كه اودر هارمونيك چندم توقرار دارد!!!