.comment-link {margin-left:.6em;}

Be no one like mirror!

Friday, March 26, 2004

مي خواستم در بخش نظر خواهي پست قبليم اين حرفا رو بنويسم ولي اينجا ارجح است.
عرضم به حضوردوست هنر مند و سرور بزرگوارم مينا فلاحي عزيز كه هميشه به من لطف داشته! كه اين حرفا نماد دلتنگيه وگرنه رفتني در كار نيست! ما انسانها آنقدر تعلقات خوب و زيبا داريم كه بزرگترين تضمين ماندن و ايستاييست.
وبه خواهر گراميم بهناز عزيز كه من از اين نا كجا آباد افسانه ها زياد شنيدم نشانيش رواگه داري به منم بگو
و به خواهران عزيزم بهاره و مريم بهار نارنج كه هميشه ماندن نماد مردانگي و مبارزه براي زندگي نسيت! گاهي رفتن و دور شدن و گذشتن و... اوج آزادگي انسانهاست! گاهي گريختن شجاعت و صلابتي مي خواهد كه در هيچ ماندني يافت نمي شود. اين در طول زندگي به آدم ثابت مي شه
و عرضم به آستان بابك جان عزيزم كه شما اين حرفاي علي جان سربندي رو جدي نگير. اين دوست ما همه چيز رو شيبه قليون مي بينه! (مثل استاد ابوتراب كه همه چيز رو شبيه آنتن مي بينه(!!!
در ضمن من نمي دونم كه چرا همه كاراكتر هاي غبر حرفيي كه استفاده مي كنم او نور سطر مي افته!

Monday, March 22, 2004

هواي رفتن زده به سرم بدجور! مي خوام برم