در سعديه شيرازوقتي كه از در وارد شديم درست درون مقبره سمت چپ روي ديوار با خط نستعليق اين شعر از شيخ اجل را نوشته بودند. شعري پر بار كه از آن بسيار متاثر شدم و گويي راستاي زندگي و آرمانهايم را عوض كرد. آرزو مي كنم خداوند همه ما را از رستگاران قرار دهد.
اي صوفي سرگردان در بند نكونامي
تا دُرد نياشامي زين دَرد نيارامي
ملك صمديت را چه سود و زيان دارد
گر حافظ قرآني گر عابد اصنامي؟
زهدت به چه كار آيد گر رانده درگاهي؟
كفرت چه زيان دارد گر نيك سرانجامي؟
بيچاره توفيقند هم صالح و هم طالح
درمانده تقديرند هم عارف و هم عامي
جهدت نكند آزاد اي صيد كه در بندي
سودت نكند پرواز اي مرغ كه در دامي
جامي چه بقا دارد در رهگذر سنگي؟!
دور فلك آن سنگ است اي خواجه تو آن جامي
اين ملك خلل گيرد گر خود ملك رومي
وين روز به شام آيد گر پادشه شامي
كام همه دنيا را بر هيچ منه سعدي
چون با دگري بايد پرداخت به ناكامي
گر عاقل و هوشياري وز دل خبري داري
تا آدميت خوانند ورنه كم از اَنعامي