خام را جز آتش هجر و فراق
كي پزد؟ كي وارهاند از نفاق
سالها زندگي كردم و اين نتيجه اندوخته هاي من است!
مي داني؟! هيچ چيز در اين دنيا ارزش دل بستن ندارد مگر آني كه نشاني از عالم بالا داشته باشد! مي داني؟! هيچ چيز اندازه عشق والا مرتبه و ماندني نيست. همه چيز در سايه آن بدست مي آيد و همه چيز بدون آن رنگ تهي بودن و پوچي به خود مي گيرد! هر نيستي را هست مي كند و هر نشدني را شدن. چراكه بزرگترين نشانه عالم بالا همين عشق خاكي ماست
جسم خاك از عشق بر افلاك شد
كوه در رقص آمد و چالاك شد
روزگار عاشقي روزگار خوشدليست كه هيچ جايگزيني ندارد! اگر آدمها بدانند كه عمر چقدر كوتاه است و دلبستگي هاي دنيا تا چه اندازه پست و بي ارزش قدر آن را مي دانند. و وفادار تا آخرين نفس باقي مي مانند.
زمان خوشدلي دَرياب و دُرياب
كه دائم در صدف گوهر نباشد
زندگي زماني يا درست تر بگوييم مهلتي براي عاشق شدن است. كه غير از آن همه كار بي حاصلي و بي خبريست
اوقات خوش آن بود كه با دوست به سر شد
باقي همه بي حاصلي و بي خبري بود