.comment-link {margin-left:.6em;}

Be no one like mirror!

Saturday, March 15, 2003

انگاري هر چقدر سرسخت تر باشي و محكم تر زودتر مي شكني!
دود مي شوي وبه آسمان مي روي!
اگر يك روز در خانه ات را باز كني وخودت را روبروي خود ببيني چه احساسي پيدا مي كني!
مي ترسي؟
من خواهم ترسيد
ترسي از خود!از بودني كه شايد لياقتش را نداشتم!
بهتر است بهش فكر كني چـــــون يقين دارم براي تونيز پيش خواهد آمد!
چقدر سخت است!!

گويند وقتي عطار نيشابوري بدست يكي از سران مغول اسير شد شاگردان ومريدانش هر كدام براي آزادي او حاظر شدند بهايي گزاف بپردازند.
وهر كس كه قيمتي هر چندبالا براي خريد او
پيشنهاد مي دادعطار رو به سردار مغول مي كردو مي گفت: مـبادا راضي شوي كه مرا قيمت بسيار بيش از اين است!!!
تا آنجا كه هيچ خريداري باقي نماند الا يكي از شاگردانش كه پا پيش نهادو گفت من اين برده را به دو گوني كاه مي خرم!
عطار به وجد آمدو گفت: بدو بفروش كه خوب قيمت مرا مي داند!
سرباز برخواست واز حدت وشدت غضب سر عطار از بدن جدا كرد.
وعطار برخواست وسر بريده در بقل گرفت وبه سوي نيشابور كه امروز مزار اوست به راه افتاد. منقول است كه او منظومه بي سرنامه را نيز در همين راه نيشابور نوشته !
البته بسياري از اهل فن (شامل عقليون ومنطقيون و....يون) ايرادي بر اين داستان گرفته اند كه حيف است ناگفته بماند وآن هم اينكه :چگونه ممكن است كسي كه سر او قطع شده است راه برود واز آن بالاتر شعر هم بگويد آنهم يك منظومه!!!

بعضي از سنني كه امروزه در جامعه اعراب ويا به بياني كاملتردر جامعه مسلمانان وجود داردوكم وبيش نام اسلام نيز بر آنها گذاشته شده اصولا زاده اسلام نيستند واز دوراني قبل تر وجود داشته اند.
وبه الزام فرهنگ آن جامعه و عدم مغايرتشان با اصول اصلي دين
كما كان به قوت خود باقي ماندند كه به قول محدثين و راويان كلام معروف به سنن امضائي اسلام هستند.اصولا كساني كه با علم جامعه شناسي ومباحثي مربوط به زايش يك فرهنگ در درون فرهنگ ديگر آشنا هستند مي دانند كه هيچ فرهنگ جديدي در جامعه ـ هر چقدر هم كه پشتوانه قوي ايدولوژيك و جنبه هاي ذاتي برتر نسبت به فرهنگ قبلي داشته باشد ـ باز نمي تواند همه عادات اجتماعي ونظامهاي فكري و اخلاقي جامعه را عوض كند ومجبور است بسياري از آنها را قبول كند! وچه بسا آين پذيرش است كه در واقع كه به فر هنگ جديد اجازه حيات و باروري مي دهد.(1)
مثلا دين اسلام كه مبلغ آزادي هر انساني در زندگي خود است وقتي به مقوله اي مانند برده داري در جامعه بر خورد مي كند آن را نفي نمي كند و جدا از آنكه براي آن احكامي صادر مي كند تا كمي از توحش اعراب (واقعا وحشي) در اين زمينه بكاهد در كليت قضيه دست امضا پيش مي آ ورد. و خيلي مسائل مشابه اين كه اسلام براي بقاي خود مجبور به پذيرش آن است.
تازه همه اينها مربوط به جامعه بدوي عرب سوسمار خوراست كه وقتي تاريخ قبل از اسلام آن را مخواني(هر چند شعور تاريخ نوشتن هم نداشته اند)چيزي كه بتوان نام آن را فرهنگ نهاد پيدا نمي كني!
خب!با اين تفاصيل سؤالي مطرح مي شود:
چگونه آقايون انتظار دارند وقتي اسلام وارد سرزميني مانند ايران مي شود ـ ايراني كه بدون شك در زمان خود بالا ترين تمدن بشري را داراست (2) ـ بتواند تمامي مظاهرفرهنگي يك جامعه به مراتب از جامعه آعراب فرهيخته تررا نابود كند ويا همگي را اسلاميزه كند؟؟!!
تازه اسلام با اينكه در ايدولوژي خود سخن از انسانيت وبرابري وبرادري و.... مي زند وقتي تاريخ را مرور مي كنيم انسانگونه برابرگونه و برادر گونه وارد ايران نشده است(3).و پذريش اسلام ـ حتي اگر بصورت داوطلبانه هم بوده پذيرشي كاملا معرفت شناختي و جدا ازاجبارمبلغان شمشيربدست(!) عرب بحساب مي آيدـ بازهم در عرض وكنار فرهنگ قديم ايرانيان قرار گرفته.ايرانياني كه هميشه كنينه اعراب را به خاطر قتل و غارت وتجاوز وسوزاندن كتابخانه هاي خودو.... به دل دارند چون در مقابل حكومتهاي ستمگري مانند امويان سلاحي در اختيار ندارند زنده كردن فرهنگ قديم خود را بهترين روش مبارزه مي دانند.
شاهنامه فردوسي خود بارزترين نماد اين مبارزه است.جالب نيست كه
عربها ما را عجم مي دانند؟؟!!( و عجم به معناي گنگ است يعني كسي نمي تواند حرف بزند!)
و حالا اين همه سنگ اعراب را به سينه زدن براي چيست؟؟؟
البته حساب اسلام و شارع آن (ص) وامامان شيعه (ع) كه هميشه به اذعان تاريخ محبوب ايرانيان بوده اند از اعراب وحشي جداست.
و مسلما اسلام واقعي نزد ايرانيان بوده وهم ايشان آن را حفظ كرده اند.
به هر تقدير نتيجه كلام آنكه بسياري از سنن باقي مانده از دوران باستان مانند چهاشنبه سوري عيد نوروز و... را بايد حفظ كرد.
چراكه ما به آنها زنده ايم و پاينده!
ونبايد همه چيز را در تعارض با هم قرار دهيم وآنگاه با مسئله اي
روبرو شويم لاينحل!!!
مسئله تداخل ايام محرم با اين جشنهاي سنتي مربوط به اين دوران نيست!!چرا عدهاي خود را قيم مردم مي دانند تا بفرمايند كــــــــه
ما چه كنيم و چه نكنيم؟؟!!
هر چيز در جاي خود اولاست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) براي مطالعه بيشتر مي توانيد به مبحث تغيير فرهنگ از كتاب مباني جامعه شناسي تاليف آلفردمك كلانگ لي ترجمه
دكتر فرجاد مراجعه بفر ماييد
(2)اسلام در ايران پطروشفسكي(فصل اول) و تاريخ تمدن(جلد اول: مشرق زمين)
(3)براي توضيح بيشترخوبست بدانيد چون اعراب انسانهاي بي استعدادي بودند و همگي موجوداتي كريه المنظره از ديدن ايرانيان خوش سيما و هنرمند تعجب مي كردند و به عقل ناقصشان اين مي رسيد كه اينها انسان نيستندو از طايفه جنيانند.كما آنكه اين قول اعراب در مورد كردها كه قومي ايراني بودند در تاريخ ثبت شده است!!!
براي بررسي بيشتر جنايات اعراب در ايرانزمين مي توانيد به مقدمه كتاب ضحاك ماردوش نوشته استاد فقيد سعيدي سيرجاني مراجعه كنيد

Friday, March 14, 2003

ديگه هيچي برام مهم نيست! هيچي! ديگه اميدي ندارم..........

پيكر تراش پيرم و با تيشه خيال
يك شب ترا ز مرمر شعر آفريده ام

Wednesday, March 12, 2003

يكي از سنتهاي اعراب وهمه مسلمانان كه خود نشات گرفته از دوران قبل از اسلام هست سنت تحريم جنگ وخون ريزي در چهار ماه از سال بوده كه شامل محرم صفر ذي القعده وذي الحجه است . در دوران جاهليت نيز اگر دو قبيله از اعراب باهم در جنگ بودند وبه اين ماه ها از سال مي رسيدند جنگ را تا پايان اين دوران متوقف مي كردند و براي آنكه نشان دهند كه مبارزه تمام نشده و فقط به دليل ماه هاي حرام است كه نمي جنگند هر كدام در بالاي محل اقامت خود
پرچمي به رنگ قرمز بر مي افراشتند كه نشان دهد اين صلح و آرامش موقتيست وپس اين دوران مبارزه باز شروع خواهد شد.
اگر امروز نيز به كر بلا برويد به مزار سيدالشهدا(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) مي بينيد در بالاي گنبد هر كدام پرچمي قرمزدر اهتزاز است.كه به قول دكتر شريعتي نه پس از گذشت اين ماه هاي حرام كه پس از گذشت اين سالها وقرنهاي حرام دو باره جنگ آغاز شود............................................................

ياران چه غريبانه
رفتند از اين خانه

Monday, March 10, 2003

يك عالمه حرف !
مي خواهم درباره امام حسين حرف بزنم.
دقيقا درباره همان چيزهايي كه تاروپود وجودم را در بر گرفته ومن تا آخرين لحظه بخاطرآن بخود مي بالم وافتخار مي كنم!
داستان امام حسين فقط ظهر عاشورا نيست فقط محرم نيست !در كشته شدن مظلومانه يك انسان واسارت خانواده اوو همه اين چيزها نيست!نه! نه! خيلي قبل تر!درست لحظه خلقت انسان , انساني كه در ادبيات مذهبي با نام آدم و حوا معرفي مي شود كه نماد موجوداتي هستند كه فكر مي كنند, حرف ميزنند, اختيار دارند ,گناه مي كنندو...و درست از همان زماني كه تكثر پيدا مي كنند و ويك به دو تبديل مي شودو قابيلها هابيلها را
مي كشند ,اين داستان آغاز مي شود
قابيل هابيل را كشت چون طاقت ديدن او را نداشت.چون تحمل نمي كرد حرف زدن او را چون.....
از اينجاست كه دست تاريخ مردمان را تقسيم مي كند.دسته اي هميشه مظلوم و هميشه محروم كه لگد مال خواست دسته ديگر است. كشته مي شود وهيچ دادستاني ندارد.حقش به زور گرفته مي شود وهيچ مدافعي ندارد.
و دسته ديگر كه جاه طلبانه آنچه را كه متعلق به او نيست مي گيرد وهر كه مخالف اوست بي ترس خفه مي كند وگوئيا هيچ كس را باك اعتراضش نيست!
بيا كه يكبار تاريخ را مرور كنيم.
از شرق از جسد انسانهايي كه در لابلاي ديوار چين گذاشتند و مقهور خواست سلاطينشان شدند.
از غرب از سرخ پوستهايي كه بدست سفيد پوستان كشته شدند.
از برده هاي سياه پوستي كه بدست سفيد پوستان خريدو فروش مي شدند.
از آنهمه آدمي كه چنگيز كشت.
از آنهمه آدمهايي كه در ساخت اهرام ثلاثه جان باختند.
اين رويه تاريخ بوده و تمام هم نشده است
حتما مدرسه كودكان خياباني را به خاطر داريد.وخيلي چيزهاي ديگر.
و امام حسين نماد بارز كسي است از همان دسته اول كه حالا بر عليه دسته دوم قيام كرده.
قطعا سلاحي جز عملش و كلامش ندارد چون جزء همان دسته محروم است!ولي باز نمي نشيند
مبارزه مي كند .
امام حسين نماد حقيقت است.و حقيقت مستقل و مجرد است از زمان مكان و شخص.
حقيقتي عريان!كسي كه تا آخرين لحظه با دست خالي مدافع حق مظلوم است و جان خود را براي اصلاح جامعه اي خفقان زده از دست مي دهد!
راستي هيچ تا كنون فكر كردي
چرا مي گويند خونبهاي او خداست!
چرا كه مبارزه براي حقيقت از هر كاري با ارزشتر است!
امام حسين نماد مظلوميت بشريت است!
و عزا داري براي او اعتراض به همه ظلم ها!
جنبه اي كه امروز فراموش شده و باز ظلمي ديگر است در حق حقيقت. چيزي كه آن دسته دوم مي خواهد.
و چه جالب است ماه هاي سال قمري
چون مي چرخند واين حقيقت را با همه چيز مقايسه مي كنند
تا آزمايش شوي كه كدام برترست .
و اي سربلند تو
كودكان خياباني را به ياد داري؟
به ياد داري؟
به ياد داري؟
به ياد داري؟
به ياد داري؟

Sunday, March 09, 2003

يك عمر با ياد امام حسين(ع)زندگي كردم
يك عمر براي او گريه كردم
و هنوز هم به او عشق مي ورزم
بخاطرش از همه چيز مي گذرم و برايش همه كاري مي كنم
و اگر هزار بار لحظه انتخاب تكرار شود
بين همه چيز باز هم او را انتخاب مي كنم!

مرغ بر بالا پران و سايه اش
مي دود بر خاك پران مرغ وش
ابلهي صياد آن سايه شود
مي دود چندانكه بي مايه شود
بي خبر كان عكس آن مرغ هواست
بي خبر كه اصل آن سايه كجاست
تير اندازد به سوي سايه او
تركشش خالي شود از جستجو
(مولوي)