.comment-link {margin-left:.6em;}

Be no one like mirror!

Friday, March 17, 2006


استاد علي تجويدي،پدر موسيقي ايران، درگذشت! استاد نوازنده اي زبردست، آهنگ سازي بزرگ و رديف داني كامل بود. سراسر زنگيم پر است از نغمه هاي استاد! روحش شاد و يادش گرامي باد!

Saturday, August 20, 2005

عشق و طغيان خصلت آدميند و گناهي شرافت مندانه است كه بر خواسته از يكي از اين دو باشد

Sunday, August 14, 2005

از دست نوازنده هاي كلاسيك خيلي دلخورم! مخصوصا اونايي كه باهاشون برخورد دارم! گاهي از خودم مي پرسم مگه مي شه يك نوازنده ويالن در موسيقي وطن خودش "ه" رو از "ب" تشخيص نده ولي سخت ترين قطعات كلاسيك رو بنوازه! جواب اغلب اونا رو هم مي دونم چيه. ولي همين آدم هاي با استعداد مي تونستند به داد موسيقي مملكت خودشون برسند. تكنيك ها و علوم مختلف رو روي موسيقي سرزمين مادريشون به كار برند. قطعات زيبا رو با لحن اين موسيقي بسازند. كاري كه .باخ كرد كاري كه بتهوون كرد. ولي افسوس ....

هر آدمي متناسب با روحيات و نوع تربيتش داراي ويژگي هاي رفتاري منحصر به خودشه! قضاوت هم كار درستي نيست. چون مطلقي وجود ندارد كه سنجش نسبت به اون انجام بشه. وقتي جو محيطي از درجه آزادي من بالاتر باشه، شايد دوست داشته باشم بيازمايمش ولي مي دونم كه در دراز مدت تاثير بدي روم مي ذاره.

Thursday, August 04, 2005

كاش كه در قيامتش بار دگر ببينمي
كانچه بود گناه او من بكشم غرامتش

Wednesday, July 20, 2005

براي استاد مجتبي ميرزاده دلم گرفت!بارها از نزديك ديده بودمش! آرام بود و اعجاب انگيز و پر احساس مي نواخت
روحش شاد باد!

Wednesday, July 13, 2005

هم دوست خوبي هستي و هم معلمي بزرگ! تو را مي ستايم

من انسانم! شامل كامل ترين مجموعه از رفتارهاي حياتي. من معناي چريدن يك گاو را مي فهمم. حس فداكاري و مرگ آور يك زنبور عسل و يا تلاش نستوه يك مورچه. من درنده خويي يك شير را لمس مي كنم و حس وفاداري يك سگ را! من غرور پرواز عقاب را درك مي كنم و خود بزرگ بيني يك گربه را در خود ديده ام. در شب گردي با جغدها شريكم و حس خود خواهانه مادري را در يك كبوتر مي فهمم. من! من! من! حتي مي فهمم كه هستم! حتي مي فهمم كه ديگران هم هستند! من گاهي بودن ديگران را بر بودن خود ترجيح مي دهم! من عشق را، شهوت را و دروغ را آزموده ام. من رنگ را مي فهمم! حتي حسّ قرار دادي اظطراب آور يك چراغ زرد و حس كلافگي يك چراغ قرمز را. من تشبيه مي كنم! من تشبيه مي شوم! رابطه! رابطه! رابطه! من! من! من! با شعري ميان گل و پروانه رابطه ايجاد مي كنم. من در جمله اي، آسمان و زمين را كنار هم قرار مي دهم!من معناي تنهايي را مي فهمم. جاييكه فقط ضمير "من" وجود دارد

من چيستم؟ من انسانم

Thursday, June 09, 2005

چه كسي خواهد ماند؟
چه كسي خواهد رفت؟
پير دُردي كش ما گرچه ندارد زر و زور
خوش عطا بخش و خطا پوش خدايي دارد

Thursday, May 19, 2005

اذان بيات ترك! گويي از بهشت مي خوانند

اذان بيات ترك! گويي از بهشت مي خوانند

Wednesday, May 11, 2005

آرام باش و تنها! سر به زير و سخت! آزادي خواه باش تا عدالت جو! كه عدالت به خودي خود بي معناست! و آزادي به همه چيز معنا مي دهد حتي بودن من و تو

آرام باش و تنها! سر به زير و سخت

Sunday, May 01, 2005

شايد اگر من هزار دليل داشتم كه از كسي بدم بياد، لا اقل به دوستي با او ادامه نمي دادم
تو چرا اين كار رو نمي كني؟
مي دوني؟ زندگي برام سخت شده

Sunday, April 17, 2005

اميد زندي
در نگراني دوست داشتن را بفهم
وباز با صداي پرندگان به زندگي اميد وار شو

Thursday, April 07, 2005

عينكم نيست
ولي
من در اين غربت ماتم زده بي عنيك
با سرود شادي
شادي از برگ درخت
شادي از بوي بهار
شادي از پر زدن پروانه
همه شب
صبح و غروب
روي قلب يك سرو
زير برگ يك كاج
روي چشم يك بوم
يا به روي رف تنهايي خويش
به تماشاي شما مي آيم
قصه ها مي گويم
كه بدانيم اين بار
نقاشي ماست
كه به ما مي نگرد
و از آن مي خورد افسوس،
كه چرا
لاي پستوي حسادت ها
يا به زير لگد انديشه
زندگي پيدا نيست

گويي هرچه دروغ بزرگتر باشد، احمق ها تعصب بيشتري روي آن دارند

Tuesday, April 05, 2005

كساني كه زندگي سخت تري دارند بيشتر از حس بودن و درك زندگي لذت مي برند

Saturday, April 02, 2005

الا اي هم نشين دل كه يارانت برفت از ياد
مرا روزي مباد آن دم كه بي ياد تو بنشينم
جهان پير است و بي بنياد از اين فرهاد كش فرياد
كه كرد افسون و نيرنگش ملول از جان شيرينم

Monday, March 28, 2005

دو تا نكته رو مي خوام بگم. اول اينكه بعضي سختي ها در زندگي نعمتند چون روح آدمي را بزرگ مي كنند و مي تراشند . دوم اينكه اگر كسي رو دوست داري به اون اين اجازه رو بده كه به تو خوبي و نيكي كنه ودر ازاي آن حتما در صدد جبران نباش. بگذار كه از اين نيكي لذت ببرد

Thursday, March 17, 2005

شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب
باز به پيرانه سر عاشق و ديوانه شد

Wednesday, March 16, 2005

خدايا من اشتباه كردم! خدايا من اشتباه رفتم ! اين بار فقط از تو مدد مي جويم

Tuesday, March 15, 2005

!در ميان اين همه هياهو وفرياد هاي بي سرنوشت تو آرامش را به من هديه مي دهي

Wednesday, March 09, 2005

گاهي تو زندگي ديگه كم مياري! شكستن سخته! به خدا سخته! گاهي ديگه نمي توني! انقدر بغض نشكسته دارم كه حدي براش نيست

Monday, February 21, 2005

وقتي نقش بازي نمي كنم و واقعا خودم هستم بيشتر احساس آرامش مي كنم

Saturday, February 19, 2005

واقعا ً هم دوست كسيه كه به آدم مي گه زندگي يعني چي. حتي اگر در تمام طول آن هم با ما نباشه

Friday, February 18, 2005

زندگي يعني چي؟
خانه دوست كجاست؟

هيچ وقت در واقع زندگي فرشته اي وجود نداره كه حتي شده تا ساعت دوازده نيمه شب لباسهاي زيبا تن آدم بكنه! همه اين داستانها ي زيبا پايان هاي خوشي دارند ولي معنا ً تراژدي هايي بيش نيستند

Thursday, February 17, 2005

وقتي مي فهمي كه تو اين دنيا كسي هست كه دوستت داره زندگيت عوض مي شه! و وقتي بعد از مدتها مي فهمي كه همه چيز دروغ بوده و او برايت نقش بازي مي كرده و يا .... شايد بيش از حد در هم بشكني

Friday, February 11, 2005

عَليك َ مِنّي سلامُ اللهِ اَبداً ما بقيتُ و بقيَ الليلُ والنهار. ولا جعلَ اللهُ آخر العهد مِنّي لزيارتِكُم

حتي روزهايي كه ديگر نيستم ولي ماه و خورشيد در چرخش جاوداني خويشند

عشق و شباب و رندي مجموعه مراد است
ساقي بيا كه جامي در اين زمان توان زد
با عقل و فهم دانش داد سخن توان داد
چون جمع شد معاني گوي بيان توان زد
از برادرم نصيحتي شنيدم
در زندگيت قانون طبيعت را نقض نكن و كاري نكن كه نيروهاي طبيعت بر عليه تو برخيزند و خود را معطل و سرگرم چيزي نكن كه دليلي بر آن نداري

فكر مي كنم امواج موبايل تاثير منفي داره! مدتي استفاده نمي كنم اگر كار ضروري داشتيد زنگ بزنيد خونه

Thursday, February 10, 2005

اغلب آدمها فكر مي كنند كشف پوشيده ها سخت تر از ديدن آشكارهاست

Monday, February 07, 2005

يه وقت بند نياي مي گن كم اوردها! برو بچس بييان اينجا بريم برف بازي

دوست داشتن انسانها و لذت بردن ازهر چيز تا حدودي آموزشيست. اگر به آدمي ياد داده نشود ممكن است به خودي خود ياد بگيرد اما دير تر از موعدي كه بايد و شايد هم خيلي خيلي دير. بعضي ها را پدر و مادر مي آموزانند و بعضي بيشتر را جامعه و روابط اجتماعي

Sunday, February 06, 2005

ديده نمي شوند، شنيده نمي شوند، لمس نمي شوند، چشيده نمي شوند و.... ولي باز هم به جستجوي آنها هستيم! چگونه فهميديم كه وجود دارند؟ فراتر از ديدن و شنيدن و... چيست؟
بعضي از تجربه ها بسط ناپذيرند. كسي كه رسيد فقط راه را مي تواند نشان دهد. اين تويي كه در گذر گاه بايد آن را چون تراشي نازك برصورت سنگي بزرگ ببيني و يا چون صدايي ضعيف در ميان همهمه اي شلوغ بشنوي

انِّ الراحل اليك قريبُ المسافه و انّك لا تحتجبُ عن خلقك الا آن تحتجبههم الاعمال دونك

از دعاي ابو حمزه ثمالي

Saturday, February 05, 2005

به بار گاه تو چون باد را نباشد بار
كي اتفاق مجال سلام ما افتد

آتشي در سينه دارم جاوداني
عمر من مرگيست نامش زندگاني

عده اي در بيابان گرفتار گرما و سختي راه شدند
بعضي ماندند وبعضي به اميد آب به راه افتادند
بعضي از آنها به رود خانه اي رسيدند ولي رودخانه خشك شده بود
بعضي ماندند وبعضي باز هم به راه افتادند
... بعضي

Friday, February 04, 2005

آنچه انسانها را بزرگ مي كند تجربه روزگار است نه گذر آن! اگر آدم كم حافظه اي باشيم طبيعتا ديرتر بزرگ خواهيم شد

Thursday, February 03, 2005

بزرگترين درس تاريخ آن است كه فروتن باشيم
ويل دورانت

Tuesday, February 01, 2005

اميد زندي! بعضي چيزا فقط براي تو ارزش دارند
اشتباه كردي
نبايد هرچيزي رو به هر كسي مي دادي
نبايد هر حرفي رو به هر كسي مي زدي


Monday, January 31, 2005

چيزي تو اين دنيا آرامش بخش تر از ايمان به تقدير نيست

عجيب دعاهاي ماه رمضان مستجاب مي شه

Sunday, January 30, 2005

اينو يادم رفت بگم

آدم هاي ابله هميشه در انتظار به سر مي برند! و منتظر بودن صبر و طاقت انسان را زياد مي كند

حالا من مي خواهم از ابله بودن بگويم چون آرزوي ابله بودن دارم

آدمهاي ابله ساده اند و زود باور. هركس هر چه بگويد زود باور مي كنند چون انتظار دروغ ندارند!
آدمهاي ابله زود دوست مي شوند و دير دشمن. بي حساب عشق مي ورزند و در قلبشان جايي براي كينه و نفرت نيست. بي چشم داشت به هم نوع خود كمك مي كنند حتي به كسي كه بد خواه آنهاست و از نا مردي و نا مردمي ديگران عبرت نمي گيرند. زود شناخته مي شوند چون در پس واژه ها سنگر نمي گيرند. و همه جا اسمشان پاي حرفشان هست ولي ديگران از آسيبشان در امانند. هميشه قلب هايشان اندوه گين ولي غمهايشان درخلوت خود است و ديگران آنها را جز به شادي نمي بينند. و به چيزي دل نمي بندند كه از دست دادنيست پس زود مي بخشند و بخشيده مي شوند. آنچنان به نديده ها ايمان دارند كه گويي با آنها زندگي مي كنند. در روزها "چون بيننده اي در آنان نگرد، پندارد كه بيمارند و گويد بي شك در عقلشان خللي است حال آنكه بيمار نيستند. كاري بزرگشان به خود مشغول داشته." پيوسته خود را متهم مي كنند حتي در گناه كاري ديگران. از پشت خنجر مي خورند جايي كه هيچگاه انتظار نداشتند ولي پشيماني در كارشان نيست. آري هميشه در نزد ديگران محكومند


جدا از كنكاش حقيقت ها ، ابله بودن دوست داشتني است
آرزوي ابله بودن دارم

وقتي عيسي را شكنجه مي كردند با تعجب مي پرسيد چرا مرا مي زنيد؟

Saturday, January 29, 2005

مي دوني ابله بودن يعني چي؟

احساس نمي كنم حالم خوب باشه
كجايي رفيق؟
مي ترسم نوشدارو باشي ولي بعد از مرگ سهراب